یکی از رزمندگان دزفولی در خاطرات خود از سالهای دفاع مقدس گفت: در دیداری خلبانها آمده بودند خدمتشان. به آنها گفته بود: کدام یکی از شما عملیات انجام داده اید. یکی گفته بود: من . آقا فرمود : با کدام انگشت شلیک کردی؟ خلبان با تعجب انگشت خود را نشان داده بود .
به گزارش فارس، روایت حماسه مردم جاودان دزفول را از زبان کسانی باید شنید که زیر موشک باران این خط مقدم، دوشادوش حماسه آفرینان این دیار صبور، از پایگاه های مساجد روحیه می آفریدند و بر قلب های مردم می باریدند تا این شهر در دو جبهه پایداری کند و با تقدیم جان عزیزان خود از خط مقدم ایران اسلامی در برابر تمامیت استکبار جهانی پاسداری نماید . به همین بهانه «مجد دز» گفت و گویی با سرهنگ غلامحسین سخاوت یکی از یادگاران جنگ که علاوه بر حضور در جبهه شهر 35 روز مقاومت خرمشهر و خطوط مقدم عملیات های نظامی، قلم فرسایی هایی هم در استخراج این گنج جنگ داشته است و در این گفت و شنود سعی بر آن بوده گوشه ای از حماسه آفرینی های مردم دزفول به تصویر کشیده شود .
غلامحسین سخاوت یکی از رزمندگان دزفولی
*به عنوان پرسش اول، خواستیم شما به عنوان یکی از پیشکسوتان این عرصه شرایط شهرستان دزفول در زمان آغاز جنگ را توصیف بفرمایید؟
سال 59 که ما در سپاه دزفول خدمت می کردیم، تحرکات رژیم بعثی عراق را در نوار مرزی رصد میکردیم و می دیدیم که عراقیها در حال تجهیز و سنگر بندی هستند. جاسوس می فرستند و بمب گذاری می کنند. لوله های نفت ما را منفجر می کنند و ماشینها و خودروهای حامل بمب به شهرهای نوار مرزی وارد می کنند. ترور می کنند و اینها همه نشان دهنده برنامه ی جنگی عراقیها بود.
از 13 فروردین 58 تا 30 شهریور 59 جمعا 636 مورد تجاوز زمینی و هوایی و دریایی توسط عراق به ایران انجام شد و اینها همه نشانگر این بود که عراق دنبال جنگ و براندازی است. ما نتایج همه این مشاهدات را به مافوق و فرمانده و به مسئولین وقت گزارش می کردیم. درگیری های سیاسی آن زمان که بنی صدر رییس جمهور با نیروهای اصولگرا که شهید بهشتی بودند مانع از این می شد که آنها به این مسائل مهم بپردازند.
تا اینکه در 31 شهریور ماه بیش از 180 فروند هواپیما به کشور عزیزمان حمله کردند و اولین جایی که در دزفول بمباران کردند، فرودگاه و نیروی هوایی دزفول در پایگاه وحدتی بود که ما از آن به عنوان استارت و شروع جنگ هشت ساله از آن یاد می کنیم.
غلامحسین سخاوت (نفر وسط)، یکی از رزمندگان دزفولی
همان روز با گوش دادن اخبار ساعت14متوجه شدیم که به تمام ایران حمله شده است. یعنی این هواپیماها فقط به دزفول حمله نکرده اند و بلکه به سراسر کشور حمله شده بود. همان روز امام فرمود من از ملت بزرگ ایران خواستارم که در هر مسئله ای که پیش می آید قوی و قدرتمند و متکی به خدای تبارک و تعالی باشند و از هیچ چیز باک نداشته باشند. ما از آن قدرتهای بزرگ نترسیدیم. صدام که قدرتی ندارد و چیزی نیست.
همین سخنان کوتاه امام ملت را به صحنه آورد؛ مردم دزفول مردم سلحشوری بودند. مردمی بودند که تربیت یافته ابا عبدالله الحسین و حضرت زهرا بودند. محرم و صفر دزفول در ایران نمونه است. در هر مسجد دزفول 100 تا 150 جوان حضور داشت. ما بسیجی نداشتیم و سپاه خلاصه می شد در 70 یا 80 یا 100 پاسدار که بعضی کردستان، بعضی ایلام، بعضی خرمشهر، بعضی آذربایجان غربی بودند و تعداد انگشت شماری در دزفول بودند.
بازتاب جنگ در دزفول چگونه بود و مردم چه واکنشی به شروع جنگ نشان دادند .چرا که در همان ماه های اول جنگ بعضی از شهرهای کشور تخلیه شد؟
مردم دزفول ابتدا در هفته اول جنگ نمیدانستند که نیروهای متجاوز عراق تا کجا پیش آمدهاند. چون ما به عنوان نیروهای پیش قراول چیزی به آنها نمیگفتیم. تنها اشاره میکردیم که شاید جنگ تمام شود و این نیروهای متجاوز لب مرز بیایند و برگردند. اینها برنامه خاصی ندارند. دیدیم شهرهای ما را مورد هدف قرار دادند. با توپخانه دزفول را می زدند. ما به مردم میگفتیم اینها ضد انقلاب هستند و از باغهای اطراف حمله می کنند. خیلی از مردم میرفتند و باغها را زیر نظر میگرفتند و تفتیش میکردند. در حالی که اینها آمده بودند و چون کسی مقابلشان نبود چهار لشکر، گاز تانک ها را گرفته و آمده بودند لب کرخه مانده بودند .
*موضع دولت وقت چه بود؟
در آن زمان ابوالحسن بنی صدر فرمانده کل قوا بود. در هفته اول جنگ به دزفول آمده بود و گفت: خوزستان را تخلیه کنید و بروید. مردم غیر نظامی گناهی ندارند چرا بمانند کشته شوند. بروید به خرم آباد و خوزستان را تخلیه کنید. در اصل این بخشی از توطئه ای بود که استکبار جهانی و امریکا با هماهنگی صدام و بنی صدر که بعداً مشخص شد مهره امریکاست و با منافقین فرار کرد و اسناد آن بعداً از لانه جاسوسی بیرون آمد، طراحی شده بود.
مردم دزفول، زن و مرد، بزرگ و کوچک آمدند با دست خالی در مساجد و خیابانها و کوچه ها را سنگربندی کردند. رفتند سراغ تیپ 2 زرهی و زاغه مهماتش را خالی کردند. با اسلحه های برنو، اسلحه های ژه سه، اسلحه های شکاری، با چوب و چماق همه، نوجوانان و جوانان آمدند و گفتند ما شهرمان را خالی نمی کنیم !
*صحبتی هست و می گویند مردم در اواخر جنگ از طولانی شدن جنگ خسته شده بودند. روحیه ی مردم دزفول نیز همین گونه بوند یا اینکه روحیه ی مقاومت مردم تا پایان جنگ حفظ شده بود ؟
در حالی که خرمشهر 35 روز مقاومت کرد ولی مظلومانه اشغال شد. آبادان محاصره شده بود، سوسنگرد و بستان اشغال شده بوند. هویزه اشغال شده بود. ولی دزفول از روز اول تا روز آخر یعنی هشت سال، معادل 2700 روز جنگ، هیچ فرقی برایش نداشت. یک روز هم دزفول تخلیه نشد. شش موشک، هفت موشک، 70 موشک، 80 موشک، 176 موشک، هزاران توپ و بمب به دزفول زدند ولی مردم دزفول شهر را خالی نکردند. مردم دزفول شعار می دادند: «موشک جواب موشک جانم فدای رهبر». یعنی هرچه رهبر بگوید.
ما دنبال انتقام از مردم عراق نبودیم، دنبال نجات آنها بودیم. مردم دزفول تحلیل داشتند و روزهای آخر جنگ می گفتند چرا جنگ پیش نمی رود؟ چرا عملیاتهایی مثل فتح المبین و بیت المقدس نداریم؟ چرا عملیاتهایی مثل کربلای 4داریم؟
مرحوم آیتالله قاضی دزفولی، امام جمعه دزفول در زمان جنگ
* بعضی از هموطنان ما این جور در ذهنشان هست که دزفول فقط شهدای موشکی دارد. چرا مراکز زیربط و مربوطه این فرهنگ را جا نینداخته اند که دزفول علاوه بر اینکه در زیر بار موشکباران دشمن بوده، خیلی از جوانان دزفول در میدان نبرد و خط مقدم جنگیده اند؟
مردم دزفول، مردمی استثنایی بوده و هستند. آنهایی که از تبریز میآمدند و رزمندگانی که از کرمان و اصفهان می آمدند. رزمنده و جوانشان در جبهه بود و پدر و مادرش کیلومترها از جبهه فاصله و در امنیت بودند. اینها با آرامش می آمدند و می جنگیدند. ولی رزمندگان دزفول مادرشان زیر موشک بود و خودشان در پشت خاکریز خطر توپ و خمپاره و کلاشینکف و تیربار بود. در اصل خط مقدم دزفول بود. خط دو، خط اول جبهه بود. آنهایی که به دزفول می آمدند احساس خطر و خوف می کردند. سریع برمی گشتند و می گفتند چطور شما می مانید. چطور نماز می خوانید و دعا می کنید؟ چطور مغازه هایتان باز هستند و تاکسی و بنّاها کار می کنند؟ صبح بلند می شدند آژیر قرمز می زد و آژیر سفید می زد ؛ و مردم برایشان عادی بود ! مردم باور داشتند که باید بمانند و مقاومت کنند و باید صدام را …
خیلی از بانوان دزفولی از ترس موشک باران شبانه، شب ها با حجاب و پوشش کامل می خوابیدند و تایید این سخن بنده را مردم دزفول در آوار برداری ها و حمل اجساد مطهر شهدا بسیار دیده اند .
مرحوم آیتالله قاضی دزفولی، امام جمعه دزفول در زمان جنگ
*به نظر شما ماندگاری مردم در شهر چقدر در پیشبرد اصل جنگ موثر بوده است ؟
اگر دزفول مقاومت نمی کرد قطعاً شهرهای دیگر هم مقاومت نمی کردند. قطعاً استانهای دیگر مقاومت نمی کردند. این اعتراف تمام مسئولین نظام است . دزفول یک تنه با عراق می جنگید. مقاومت مردم دزفول باعث شد که مردم خرمآباد در صحنه بمانند، مردم تهران موشکباران را تحمل کنند. دزفول اسوه شد، الگو شد، شهر نمونه ی ایران شد، بلد الصواریخ شد. سوژه دزفول، سوژه کشوری نیست، سوژه جهانیست. دزفول خیلی جای صحبت و حرف دارد .
*اکثر رزمنده های غیر بومی دزفول که با آنها ملاقات کرده ایم خاطرها یی شیرین از مهمان نوازی و خدمت به رزمنده ها در دزفول درذهنشان به یادگار مانده است . این چه روحیه ای بین مردم بود که فرزندانشان در جنگ و خودشان زیر موشکباران و در عین حال تدارکات پشتیبانی خیلی از جبهه های ما را دزفول عهده دار بوده است ؟
مردم دزفول ، مردمی عاشق خدا و پیامبر و اهل بیت بودند و از همان زمانی که خداوند به آنها فرزندی میداد نذر می کردند. موهایش را نذر می کردند، اسمش را اسم ائمه می گذاشتند. لالایی که برای دخترشان می خواندند. لالایی بود که الهی کنیز حضرت فاطمه باشی. لالایی برای پسرشان این بود که امیدوارم غلام حسین و غلام علی (ع) باشی !
بچه هایشان را اینجوری یاد می کردند . آنها در روز عاشورا لباس علی اکبر و علی اصغر تن بچه هایشان می کردندو خانه هایشان حسینیه و مسجد بود. داشتند تمرین می کردند. خداوند هم این 8 سال جنگ را برایشان بوجود آورد و آزمون خوبی دادند. یکجا بچه ها در جبهه می جنگیدند. خودشان در شهر بودند . مهمان نوازی و پذیرایی می کردند . تلفنها و مغازه ها در اختیار رزمندگان بود.
* مصلی دزفول در آن زمان چگونه بود ؟
چون جمعه ها مغازه ها تعطیل می شد و مردم به نماز جمعه می رفتند. کسی نبود از رزمنده ها پذیرایی کند. غذا فروشی ها و ساندویچ فروشی ها تعطیل می شدند. آیت الله قاضی بنیانگذار ایستگاههای صلواتی بود. این را هیچکس نمی داند. هیچ کجا نگفته اند . من در کتاب اولی ها این را ذکر کرده ام . آیت الله قاضی بنیانگذار ایستگاههای صلواتی بود که بعداً این فرهنگ به جبهه ها رفت. ایشان در خطبه ها گفت: رزمنده ها مهمان ما هستند، ما در خانه های خود هستیم، باید به اینها نهار و چایی صلواتی بدهیم. خیاطها صلواتی کار می کردند. حمامی ها صلواتی کار می کردند. مخابراتی ها که خانه ی مردم بودند برای رزمندگان صلواتی بودند. روز جمعه که می شد هر چه رزمنده در دزفول بودند نهارشان رایگان و صلواتی بود. اینجا می خوابیدند و اینجا به حمام می رفتند . ما 40 نفر در حمام مسجد جامع شهید دادیم که خیلی از آنها غیر دزفولی بودند . مردم دزفول پشیمان نیستند و هرکجای ایران که برید این خاطرات را ذکر می کنند .
* برخی از کتاب های دفاع مقدس با تیراژ ملی چاپ می شود که خاطراتی ناصحیح از دزفول در آنها چاپ شده است که به نوع خود بی انصافی در حق این همه پایداری مردم تلقی می شود . نظر شما چیست ؟
خانم شهید همت در دزفول در خانه یکی از بچه های سپاه با نام آقای منسوجیان زندگیمیکرده است. آن موقع که خانه و اتاقش را در اختیار شهید همت و خانمش قرار داده. اتاق رنگ روغن زده عروسی خودش بوده است . غذا برایش درست می کردند و در اتاقش می گذاشتند تا جایی که گفته اگر می خواهید اینطور از من پذیرایی کنید از اینجا می روم. نمی خواهد از من اینطور پذیرایی کنید . خوب شهید همت شهید شد عزیز دل ماست. خانمش مصاحبه ای کرده و در خاطراتش گفته من رفتم دزفول کسی به من جا نداده است . هر کجا که رفتم کسی به من جا نداده است، آخرش لانه مرغی به ما دادند جایی که جوجه ها در آن زندگی می کردند. پنجره هایش پرده نداشت و من ملحفه های خودم را به عنوان پرده زدم. اتاق را هر چه می شستم بوی جوجه ها از آن نمی رفت. خوب این صاحبخانه که پاسدار است این مطلب را خوانده است. مردم دزفول که این را می خوانند ناراحت می شوند. اینها تحریف و دروغ است چرا باید اینها گفته شود؟
* به نظر شما نقش روحانیت علی الخصوص جناب آیت الله سید مجد الدین قاضی در مقاومت مردم و تزریق روحیه ی جهاد و مبارزه به مردم و رزمنده هایی که در نمازجمعه شرکت می کردند در چه حدی بوده است؟
به نظر من حق آیت الله قاضی در جنگ نادیده گرفته شده و هیچ کجا از ایشان نگفته اند . از آیت الله جمی خیلی گفته اند و فیلم ساختند و صحبت کردند و کنگره گرفتند. ولی برای آیت الله قاضی امام جمعه محبوب شهر نمونه ایران بود و 80 سال سن داشت و چشمهایش ضعیف بودند ولی یک شب در سنگر و زیر زمین نخوابید. آیت الله قاضی نسخه دوم امام بود. وقتی ایشان را می دیدید گویی امام را می دیدید . هر وقت امام را می دیدید گویی آیت الله قاضی را می دیدید ! امام در موشکباران و بمباران از جماران خارج نشد و آیت الله قاضی هم از دزفول خارج نشد ! شبی که علامه محمد تقی جعفری مهمانش بود آن شب آژیر قرمز زدند آیت الله قاضی به زیر زمین هدایتش کرد و خودش بالا آمد . آیت الله محمد تقی جعفری به او گفت آقا بمان خطرناک است. ایشان جواب دادند : پسرهایم بالا هستند. بچه های بسیج پسرهای من هستند. بچه های سپاه و امدادگران و آتش نشانان به ما امید دارند. ایشان از شهر خارج نشد و خیلی که به او فشار آوردند به مدرسه ی آیت الله قاضی آمد.
آیت الله قاضی مقاومت کردند. مقاومت مردم دزفول مدیون ایشان است. ایشان بیرون نمیرفتند و تمام مدت در موشکبارانها مقاومت می کردند. در جبهه ها می آمدند. در اعزام نیروها و جمله معروف ایشان هست که میگویند : من دنبال رزمندگان به راه می افتم تا خاک پایشان را طوطیای چشمم قرار دهم. در اعزام نیروها به شخصه او را دیده ام. در عملیاتهایی که بچه ها می رفتند به جبهه می آمد و دست آنها را می بوسید .
در دیداری خلبانها آمده بودند خدمتشان به آنها گفته بود: کدام یکی از شما عملیات انجام داده اید؛ یکی گفته بود : من .
آقا فرموده بود : با کدام انگشت شلیک کردی؟ خلبان با تعجب انگشت خود را نشان داده بود .
حضرت آقا در چهره بهت زده جمع حاضر انگشت خلبان را گرفت و بوسید!
خلبان افتاد زمین و گریه می کرد و می گفت آقا شما سید هستید و نود سال سن دارید چرا دست من را می بوسید و پیر مقاومت دزفول فرموده بود : امام فرموده من دست و بازوی شما را می بوسم. پس من باید پایتان را ببوسم !
*به عنوان صحبت آخر با توجه به اینکه شما رزمنده بودید و بعد از جنگ هم در روایتگری و انتشار کتابهای فعالیت دارید روی سخن شما نسبت به مسئولینی که در معرفی حماسه آفرینی های مردم دزفول کوتاهی کرده اند چیست ؟
امام فرمودند که نگذارید پیشکسوتان جهاد و شهادت در مشکلات روزمره خود به فراموشی سپرده شوند. امام در رابطه با شهدا و خانواده های شهدا خیلی سفارش کرده اند و فرمودند اینها چشم و چراغ این ملت هستند و من خادم و نوکر مردم ایران هستم. اگر به من خدمتگزار بگویید بهتر از این است تا رهبر بگویید ! رهبر من آن طفل 13 ساله است. حسین فهمیده که به خاطر دین و شرف و ناموس و سرزمین و وطن و انقلابمان جان خود را فدا کرد. در شعاع وسیعتر سخن «امام روح الله» مردم دزفول هستند. از زمان آفرینش انسان تا الان هیچ شهری نداشتیم که موشک 12 متری و 2 تنی نه یکی و نه دو تا نه سه تا …بخورد توش و مقاومت کند. من می گویم اینها باید بازسازی شوند فیلم بشوند ؛ عکس بشوند و یادمان درست شود ! دزفول جا دارد که قطب فرهنگی کشور بشود ؛ هرکجا کسی شهید شده. اینها بنده ی خدا بودند ! زمین دزفول مثل زمین کربلاست. خاکش خاک مقدسی است. اینجا افرادی برای اسلام شهید شدند در خانه های خودشان دفن شدند ؛ زنده به گور شدند ! اینها را فیلم کنیم و یادمان درست کنیم ! قهرمانان گمنام و چهره های برتر این شهر…
متاسفانه کار نشده ؛ انگشت شمار ! برای هر شهید سرداری 25 کتاب چاپ کردند برای کدام سردار ما کتابی چاپ شده است؟ برای شهدای ما کتاب چاپ نشده و فیلمی ساخته نشده است ! من سفارشم این است عزیزان بزرگوار آنها که رفتند کاری حسینی کردند و ما که ماندیم کاری زینبی کنیم !! باید پیام رسان اینها باشیم پشتیبان ولایت و خانواده های شهدا باشیم .